در باب بازی
من از آدمهایی که زندگیشان قانون دارد خوشم میآید.
کارهایشان حساب کتاب دارد، هر چیزی را هرجایی نمیگویند، حواسشان هست کجا چی مینویسند،
فیسبوکشان جای بعضی حرفهایشان است و وبلاگ جای بعضی و بعضی حرفها را هم فقط به
دوستهای صمیمی ابدیشان میگویند. بعد یک کم بیشتر که فکر میکنم میبینم از سیستم
هیچ آداب و ترتیبی مجو هم لذت میبرم. این سیستم به شما اجازه میدهد ترتیبها را
به نواحی بیاهمیت( بیاهمیت؟ به راستی بیاهمیت است؟) حواله بدهید و تمام مدت
مراقب حرکات و رفتارتان نباشید. پدر ما یک بلایی که سر ما متاسفانه آورده این است
که اینقدر هی مراقب باشید چه میگویید مراقب باشید چه میگویید درآورده، من یکی را
حداقل دچار تاقض بدی کرده، از یک طرف هی مراقبم چه میگویم، کی میشنود، کجا میگویم،
از یک طرف حد چه چیزی را کجا گفتن برایم گم شده است. آن بیچاره هم البته تقصیری
نداشته، شرایط زندگی اینطورش کرده.
حالا همه اینها را گفتم که بگویم من همیشه اینجا از زندگی
شخصیم گفتهام و روزمره نویسی کردهام ولی حالا میخواهم یک چیزهایی بگویم راجع به
اتفاقات این روزهای کشورم و یعنی در واقع ریتم کار را بشکنم، چون نهایتا شخصیتم بیشتر
شبیه همان هیچ آداب و ترتیبی مجوست!
شرایط کشوری که ما درش زندگی میکنیم بد است. خیلی بد. حرف
زدن در موردش قلم (کیبورد) فرساییست. همه میدانند. اتفاقات آن چهار سال گذشته هم
چیزی نیست که بعضیهایتان بدانید بعضی نه. تا اینجای کار اکثرمان، من و دوستهایم
و آدمهایی که اینجا را میخوانند مشترکیم. نزدیک انتخابات که میشود راههایمان
کمی جدا میشود. بعضی ها معتقدند باید رای داد بعضیها معتقدند نه. بعضیها اصلا
دوست ندارند رای بدهند. همهی این آدمها برای کارشان دلیل دارند.اما جدی خیلی مهم نیست
موافق رای دادنید یا مخالف. هر نظری دارید، مطمئنا برای خودتان دلیلهای خوبی دارید.
شاید فکر میکنید چون عدهای برای رایشان کشته شدند، عدهای که مثل ما معتقد بودند
در انتخابات تقلب شده، ما نباید رای بدهیم که با این کار باعث نشویم تفکر آنها توهم
به نظر برسد. من دقیقا با همین استدلال معتقدم باید رای داد. یعنی رای آنقدر مهم است
که آدمهایی برای رایشان کشته شدند. آدمهای زیادی به خیابان آمدند که جان همهاشان
در خطر بود. هر کس به خیابان میرفت یعنی صابون(پی؟) کتک خوردن و دستگیری و اتفاقات
بعد از آن را به تنش مالیده بود. آنها آدمهای متفاوتی از ما نبودند. حالا من نه.
من تهران نبودم، سه روز بیشتر در تهران به خیابان نرفتم. برادرهایم. مادر و پدرم. دوستان
بهتر از برگ گلم:)) آدمهایی کشته شدند یا به زندان رفتند و برای مدت عمرشان زخم
خورده باقی ماندند، که رایشان به جایش برگردانده شود، این همان رای است. این رای
همانقدر مهم است. در پاکستان طالبان مردم را تهدید کرده بود که مراکز رایگیری را
مورد حمله قرار خواهد داد. این همان رای است. شاید شما فکر کنید اگر نمیخوانند پس
مام رای بدیم برا کی. آیا من و مایی که میخوایم رای بدهیم مطمئنیم رایمان شمرده
میشود؟ نه. اما من شخصا، حق انتخابم را با شک به اینکه شاید خوانده نشود از دست
نخواهم داد. آن هم در اوضاعی که جبهههای قدرت کشور چند دسته شدهاند و رهبر برای
خودش کاندیدای محبوب دارد رییس جمهور دارد
و سپاه دارد و.. فقط من نداشته باشم؟ من به اندازهی کافی کنار گذاشته شدهام. به
خاطر حجابم به خاطر رفتارم به خاطر زن بودنم. به خاطر هر چیز و همه چیز از خیلی
جاها کنار گذاشته شدهام و بهتان بگویم، آدمهایی که سعی میکنند شمارا از مرحله
کنار بزنند، هیچ خوششان نمیآید از این تلاشهای شما برای برگشتن به بازی. تعداد
آرا بالا میرود؟ تا به حال شده انتخاباتی در ایران برگزار شود و تلویزیون بگوید
کم فروغ بود؟ بگوید مردم نیامدند، آخ! آاخ که ما رای روشنفکران و طبقهی متوسط را
از جلب نکردیم؟ چه ما برویم چه نه، آنها مشروعیت از حامیان سیاهپوش و سیاهفکرشان
میگیرند، ما، که حاضریم رایمان را ریسک کنیم معتقدیم بهترست حداقل برایشان مشکلی
باشیم، مشکلی شبیه یک جمعیت که پای صندوق رفته و با توجه به سابقهاش ازش بعید نیست
بخواهد عارض رای خود بشود.
سه چاهار نفر عزیزترین آدمهای زندگی من رای نمیدهند.
شاید بیشتر باشند، اینها را من در جریانم. من نظرشان را شنیدهام، دلایلشان را میفهمم
و برای فکرشان و نتیجهای که ازش میگیرند احترام زیاد قائلم. چون شعورشان را قبول
دارم و چون خوب بازی میکنند. وقتی بهشان میگویم یکی از دلایل اینکه میخوام رای
بدهم این است فلانی رییس جمهور نشود زرتی برنمیدارند بگویند اینا فرقی با هم ندارند.
چون دارند! و یک آدم فقط باید کور باشد که این تفاوت را نبیند.فرق نتیجهگیریمان
به خاطر ارزشهای متفاوتی است که به مسائل میدهیم. فقط منظورم وضعیت اقتصادی و
عزت و احترام ملی و اوضاع ظاهری مملکت نیست، هرچند همینها هم کافی هستند. شاید شما
هم متوجه تفاوت آدمهایی که در دورهی آقای خاتمی به دانشگاه رفتند، با آنهایی که
در دورهی ریاست جمهوری ا.ن دانشجو بودند،
شده باشید. من آن وسطها رفتم دانشگاه. دانشگاهی که از سالبالاییها تحویل گرفتیم
دانشگاه بود، گیریم کمی بسته و مذهبی. جایی که ترکش کردیم یک دبیرستان بود با یک
مدیر متحجر. انجمن و مجمع و دفتری وجود نداشت. برنامهای برگزار نمیشد، کسی هم
اعتراضی نمیکرد. حتی کمیتهی تحقیقات علمی دانشگاه که آن اوایل کمیتهی برتر
دانشگاههای کشور شده بود، دیگه حرف تازهای نداشت، هرچی بود خیلی قدیما گفته بود.
جوِ دانشگاه بودنِ دانشگاه، مثل ساختمان خرابهای در جلوی چشمان ما آجر به آجر نه،
دیواری و یکهو فرو میریخت. پایی که روی گلوی بچهها گذاشته شده بود قویتر از آن
بود که کسی بخواهد کاری کند.
همین اتفاق در مقیاس بزرگتر برای کل این کشور افتاده و
این تفاوت یک آدم است با یک آدم، وقتی جای رییس جمهور بنشیند. بله، درست است، این
نامزدها هیچکدام آدم ایدهآل ما نیستند، اما همین نشانهی این نیست که این قدرت بر
صحنه دوست ندارد ما مشارکت کنیم؟ به نظر من هست. شما اگر در دستهی رای ندهندهها
هستید حتما جوابتان فرق دارد.
آما! حرفم چیز دیگری بود. چیز دیگر اینکه همه حق دارند نظر
خودشان را داشته باشند. اما همه حق ندارند هرجوری دوست دارند رفتار کنند. به خصوص
در قبال همدیگر. من نباید کسی که دوس ندارد رای بدهد یا کسی که معتقد است نباید
رای داد را مسخره کنم، همانقدر که او هم حق ندارد من را متهم کند به حماقت، فراموشی
خون آدمها و همکاری با نظام! استدلالهایمان شبیه هم است، دیدید آن بالا؟ چون فکتهای
مشابهی در اختیارمان است و فقط مساله این است که برای هر کدام از طرفین ترازو چقدر
وزن قائلیم.
همهی چیزی که میخواهم
بگویم این است که ما نباید به هم توهین کنیم یا حداقل جهان جای خیلی بهتری خواهد
بود اگر به خاطر اختلاف عقیده همچین کاری نکنیم! مگر نه اینکه حداقل ما دو گروهی که بحث میکنیم
و پیشرفت این جامعه در مسیرهای اخلاقی و فرهنگی برایمان مهم است، میخواهیم
روزهای بهتری را ببینیم؟ خوب همینجوری بیهیچ وسیلهای، کمترین کاری که میتوانیم
بکنیم این نیست که دست کم، خودمان خوب بازی کنیم؟
(چرا، چرا، بگید چرا که بهتره خودمون خوب بازی کنیم که بحثُ با سرزندگی ببندیم:])
بحث اینه که هشتاد و چهار خیلیا رای ندادن ا.ن شد رئیس جمهور، هشتاد و هشت خیلیا رای دادن باز ا.ن شد رئیس جمهور.
پاسخحذفمن نظرم اینه که رای دادن و ندادن تاثیری بر حاکم نداشته باشه بهتره بریم رای بدیم حداقل مثل هشتاد و هشت یه کم برینیم به هیکلش دست کم گه خوری نتونه بکنه
درسته
حذفآقای خاتمی رو خوب اومدی
پاسخحذف:]
حذفمن متاسفانه جزو اون آدمهایی هستم که نظرم نسبت به رای دادن با تغییر نظر عامه مردم عوض میشه. یعنی جی؟ یعنی اینکه سال 88 اولش نظرم به کروبی نزدیکتر بود(!) ولی چون میدونستم موسوی رای بیشتری خواهد آورد به موسوی رای دادم. الانم فکر میکنم انتخاب درستی کردم و شاید موسوی از اول هم گزینه بهتری بود و من اشتباه میکردم. این طرز تفکر خیلی تخمیه چون اگه بقیه آدمها هم همینجوری فکر کنن هیچ وقت رییس جمهور شایسته ای نخواهیم داشت.
پاسخحذفاما در مورد این انتخابات، این 8 تا کاندید نه منش موسوی رو دارن نه تخم کروبی رو. با اینکه میدونم با رای ندادن هیچی درست نمیشه، اما فکر میکنم این بار مردم زیادی رای نخواهند داد. پس رای دادن من بیشتر به نفع جناح راست خواهد بود تا جناح چپ. از سمتی هم من دیگه اونقدر در جریانات ایران نیستم که بتونم با اطرافیانم بحث کنم و شاید نظرشونو عوض کنم. حتی اگرم بخوام، همیشه یک الاغی هست که بگه تو که ایران نیستی پس هیچی نگو. خلاصه اینکه من با علم به اینکه رای ندادن هیچی رو عوض نمیکنه، رای نمیدم.
آقای مهرداد شما اولش با یک گفتار خیلی منطقی شروع کردین. در باره تفکر جمعی و اینکه چقدر درست بین کروبی و موسوی انتخاب کردین حرف زدین. اما چرا خودتون روبروی انتخابی که اینقدر منطقی و غیر احساسی گرفین میایستید؟ و در ادامه این طور نتیجهگیری میکننین؟ معلومه که اینا منش اونا رو ندارن. اما عزیزم کاربرد اونا چیز دیگه ای بود و کاربرد اینا چیز دیگهایه. ما اون موقع احتیاج به یک قهرمان داشتیم. امروز به یک پاساژ. در این که این دو نفر درجه دو هستن شکی نیست اما چرا به همین دلیل ساده و با این تفکر که حالا که دیگران رای نمیدن من رای نمیدم اینقدر ساده خودتونو کنار میکشین؟ از کجا میدونین بقیه رای نمیدن؟ این حرفو من و تو میاندازیم تو دهن مردم. به جای این حرف چرا یه رفتار خوشبینانه هر چند با ظاهری سادهلوحانه در پیش نمی گیری؟ چرا برای روحیه دادن به ۱۰ نفر از خانوادهی خودت سعی نمی کنی اینو بگی که همه باید رای بدن پس منم رای میدم. در ضمن جناح مخالف چه شما بخواین چه نخواین هستن و حاکم این مملکت هستن. شما گردنتونو برای بریدن لب طاقچه نذارین از پیش آخه!
حذفلذت بردم.
پاسخحذفخانوم نسترن با کل گفتگوت موافقم. میدونی چقدر. منم فکر می کنم به آدما نباید توهین کرد اما به فکرشون اگر اشتباه باشه باید. چون اگر به حماقت توهمات و تصورات آدمایی که خودخواهانه و بیمسیولیت پاشونو از دور بیرون میذارن( همون آدمایی که در شرایط خوب و صلح آمیز سهمشون رو می خوان) حمله نکرد باور می کنن که حرفشون و فکرشون درسته. یه جایی هم باید حمله کرد. باید مسخره کرد اتفاقا نه به خودشون(من هیچوقت به خواهر خودم که رای نمیده مثلا نمیخندم چون موجود بینظیریه) به تفکر سادهلوحانه شون. و باید با منطقهای مدون بهشون فهموند که چقدر با ۴-۵ دلیل کودکانه و غیر واقعبینانه در حق نه خودشون همه دارن ظلم می کنن
پاسخحذفالان که این نوشته رو می خونم احساس شعف بهم دست داده، چه خوب شد رای دادیم، چه خوب شد حرفمونو به کرسی نشوندیم. فرض کن جلیلی میومد ریس می شد، وای وای فکرشم خطرناک و هراسناک، خالق رو شکر.
پاسخحذفعنوانِ داستان خیلی خیلی فیتِ